يارانه ها
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی
غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد
دارد این یارانه ها استان به استان می رسد

مبلغش هر چند فعلاً قابل برداشت نیست
موسم برداشت حتماً تا زمستان می رسد

در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود
بعد از این یک پول یامفتی فراوان می رسد

چند سالی مایه داران حال می کردند و حال
نوبت حالیدن یارانه داران می رسد

شهر، کلاً شور و حال دیگری بگرفته است
بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد

آن یکی با ساز، رنگ گلپری جون می زند
این یکی با دنبکش، بابا کرم خوان می رسد

عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است
شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد

مش رجب، آن گوشه هی یک‌ریز بشکن می زند
خاله طوبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد

تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:
خب خدا را شکر پول کفش و تنبان می رسد

مادرم هم خنده‌ی جانانه ای فرمود و گفت:
پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد

بی بی از آن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:
خرج استخر و سونام، ای جانمی جان می رسد

خان عمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک
تا بگیرد آنچه را فعلاً به ایشان می رسد

اصغری در پای منقل، بود سرگرم حساب
تا ببیند پول چندین لول، الآن می رسد

خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند
طفلکی از دور با چشمان گریان می رسد





:: بازدید از این مطلب : 370
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: